ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
قسمتی از دل نوشته های سردار شهید سیّدجعفرمنصوری
خدایا! چشمه زمزم کجاست ؟ آب کوثر در کدامین نقطه می جوشد که صدایش را می شنوم ولی برایم هویدا نیست. خدایا بوی مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از هر گوشه ای به مشام می رسد ، صدای حسین علیه السلام را می شنوم که یاری می طلبد. صدای فاطمه زهراء سلام الله علیها را می شنوم . امّا هر چه با شمشیر تیز نگاهم فضا را می شکافم هیچ نمی بینم ، هیچ . احساس می کنم مرگ در دستانم اسیر و ملائک به جای ستاره ها بر سینه آسمانها نشسته اند گویی منتظر ما هستند. حس می کنم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در سنگرهایمان قدم می زند و کربلا کنار سنگر ماست و ملائک از آسمان آب کوثر بر وجودمان می ریزند. . .
منتخبی از دل نوشته های سردار شهید سیّدجعفرمنصوری
خدایا من ! اگر گناهکارم دستی پر از نیاز سوی تو دراز کرده ام ، ای خدایا من ! تو بزرگی و من اسیر گناهم و پای بند و گروگان معاصی ام ، خدایا! به گناهانم که می نگرم به فزع می افتم ، به کرم تو می نگرم به طمع می افتم . ای خدای من! چگونه ترا بخوانم در حالی که گناهکار درگاهت هستم و چگونه ترا نخوانم در حالیکه مهرت که در دلم جایگزین است خبردارم.