حماسه

میگم آقا شایستگی شما برا وزارت تایید نشد؟؟!!!!!!!
دکتر محمد سلیمانی- نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی
خانواده دانشمند هستهاي شهید مصطفي احمدیروشن در پیامی با تبریک 'حماسه سیاسی' به امام زمان(عج)، رهبر معظم انقلاب و ملت ایران، برای رئیسجمهور منتخب 'آرزوی توفیق برای تحقق مطالبات مردم و ارج نهادن به خون شهدا و رعایت شأنیت خانواده آنان' کردند.
به گزارش رجانيوز، متن پیام خانواده شهید احمدی روشن بدین شرح است:
بدينوسيله ضمن عرض تبريك به ساحت مقدس آقا امام زمان (عج) و رهبر عزيز انقلاب، از ملت بزرگوار، قهرمان و فهيم ايران اسلامي به منظور لبيك به رهبري معظم حضرت امام خامنهاي مد ظلهالعالي جهت خلق حماسه سياسي يعني حضور پرشور در پاي صندوقهاي راي كه باعث نااميدي دشمنان داخلي و خارجي اين مرز و بوم و همچنين خوشحالي دوستداران نظام مقدس جمهوري اسلامي شد، تشكر ميكنيم.
همچنين، با تبريك به رييس جمهور منتخب مردم بزرگوار ايران، براي ايشان در راستاي تحقق مطالبات اين مردم صبور و هميشه در صحنه و همچنين رعايت شانيت مردم و خانواده معظم شهدا و ارج نهادن به خون شهدا از خداوند بزرگ آرزوي توفيق مينماييم.
با تشكر
خانواده شهيد احمدي روشن
گروه سياسي: "مردم وفادار و فهیم و متدّین جمهوری اسلامی ایران در روز 24 خرداد ماه به دنیا ثابت کردند که بههیچ وجه تحتتأثیر تبلیغات سوء داخلی و خارجی قرار نگرفتند و براساس درک و فهم بالا، به تکلیف خود عمل کردند. اگر دشمنان جمهوری اسلامی ایران ذرهای انصاف داشته باشند، باید بپذیرند که ایران دموکراتترین انتخابات دنیا را برگزار کرد و هیچ شبههای نمیتوانند به آن وارد کنند." اين اولين اظهارات اكبر هاشمي رفسنجاني بعد از پيروزي حسن روحاني در انتخابات است.
به گزارش رجانيوز، در حالي كه تنها 4 سال از برگزاري انتخابات دهم رياست جمهوري مي گذرد و همچنان افكار عمومي ميزان "شبهه آفريني" هاي هاشمي رفسنجاني در سلامت انتخابات 88 و نقش فرزندانش در آشوبهاي خياباني را فراموش نكرده است، وي بدون هيچ توضيحي درباره اينكه به چه علت در آن برهه در برابر راي مردم و رييس جمهور منتخب تمكين نكرد، انتخابات اخير را دموكرات ترين انتخابات دنيا توصيف كرده است.
البته موضع اخير آقاي هاشمي نه تنها محل خدشه نيست بلكه اعتراف به حقيقتي ديرينه است كه در سال 88 توسط وي و همفكرانش زير سوال قرار گرفت. به عبارت ديگر هاشمي، همسرش، فرزندانش و ديگر حاميان وي بايد به اين سوال اساسي پاسخ دهند كه آيا روند برگزاري يا دولت برگزار كننده انتخابات سال 88 تفاوتي با سال 92 كرده است يا آنها دموكراسي را "به شرط چاقو" قبول دارند و زماني كه كانديداي مورد نظرشان توسط ملت انتخاب شود، با ذوق زدگي هر چه تمام آن را "دموكرات ترين انتخابات دنيا" مي دانند و اگر فردي غير از آن كسي كه مورد نظر آنها باشد توسط مردم انتخاب شود، در آن انتخابات تقلب شده و بايد با حضور در كف خيابان ها به آشوب و كودتا عليه اراده ملت دست زد؟
از طرف ديگر بايد توجه داشت كه همان شوراي نگهبان و وزرات كشوري كه 4 سال قبل در معرض اتهام تقلب 11 ميليوني قرار داشت، امروز حتي حاضر نيست يك درصد آراي حسن روحاني ( تقريبا 370 هزار راي) را جا به جا كند تا بواسطه آن، انتخابات را به دور دوم بكشاند و در نهايت با استفاده از اين ظرفيت، فرصتي براي ناکامی او در انتخابات فراهم سازد؛ نكته اي كه تامل در آن، اوج ميزان سلامت برگزاري انتخابات در ساز و كار جمهوري اسلامي را به خوبي به رخ جهانيان و تمامي كشورهاي مدعي دموكراسي و انتخابات آزاد مي كشاند.
گفتني است با آشكار شدن بيش از پيش ماهيت واقعي مدعيان دروغ تقلب در انتخابات، به نظر مي رسد بايد نسبت به محاکمه سران فتنه 88 بصورت جدی مبادرت شود. چرا كه اين روزها خيانت بزرگ آنها به مردم و نظام در سال 88 حتي بر دشمنان و رسانه هاي بيگانه نيز آشكار شده و دقيقا از همان ساز و كار انتخاباتي كه 4 سال قبل آنها مدعي تقلب 11 ميليوني در انتخابات شدند، حاميان آنها امروز توانسته اند بار ديگر در يك ساز و كار دموكراتيك و قانونمدارانه، قدرت را به دست گيرند.
منبع رجا نیوز
خدایا! ما را مؤدب به آداب بندگان برگزیده ی خودت بگردان!
جنازه ی حسین را آوردند !
پدرش در تشییع جنازه ی او دائم فریاد می زد: اشتباه کردم حسین را فرستادم جبهه!!
اهالی روستا سرزنشش می کردند که "محمد آقا !ضدانقلابی ها دور و برمان هستند این حرفها را نزن و اجر شهید را پایمال نکن !" و دوباره پدر شهید فریاد می زد:" اشتباه کردم ،گناه کردم!"
مراسم بزرگداشت شهید مملو از جمعیت بود ؛با حضور همرزمان و بچه های سپاه و مهمانانی که برای تسلیت آمده بودند!
پدر شهید می خواست صحبت کند ؛همه نگران بودند حرفهایی بزند ! و موجب شادی دشمن و ناراحتی دوستان شود!
پدرشروع کرد به فریاد زدن : "مردم بدانید من اشتباه کردم حسین را به جبهه فرستادم ... ! "
...خانواده ودوستان شهید ناراحت شدندو سرها را پایین انداختند و این را به حساب داغی که بر دل پدر نشسته بود گذاشتند که محمد آقا ادامه داد:" تا وقتی عباس هست، حسین نباید شهید شود!! من باید اول عباسم را به جبهه می فرستادم ! "
عملیات بدر نوبت عباس شد . و پدر شهید هیچگاه تا پایان عمر خودش را نبخشید که :عباس بعد از حسین شهید شد!!!!
به تاسی از عاشورا اول عباس باید می رفت بعد حسین
شادی روح شهیدان محمد حسین وعباس رجبعلی و پدر و مادر شهیدان رجبعلی "صلوات"
حمله و تخريب شخصيت برجسته اي همچون علامه مصباح يزدي مربوط به هفته ها و ماه هاي اخير نيست، هر چند اين حمله ها و تخريب و توهين ها از سوي جريانات منتسب به اصولگراي شكل گرفته و ساماندهي مي شود اما مروري بر تاريخ سال هاي گذشته نشان مي دهد، اين هجمه در ساليان حاكميت دولت اصلاحات نيز به قوت خود باقي و حاضر بوده است به نحوي كه واكنش رهبر معظم انقلاب را در دفاع از اين عالم برجسته و مدافع حريم ولايت بر انگيخت.
به گزارش رجانيوز، و با روی کار آمدن دولت سیدمحمد خاتمی یکی از اولین عرصه هایی که شاهد تغییر و تحول کمی و کیفی بود، مطبوعات و جراید بودند. رشد قارچی و روزافزون روزنامه ها و مطبوعات همسو در دوسال اول حاکمیت اصلاحات، همراه با هماهنگی آنها در زیرسوال بردن و شبهه افکنی نسبت به مقدسات دینی و تاختن به ارکان مختلف نظام؛ باعث شد این جریان به "روزنامه های زنجیره ای" ملقب شوند. در کنار این مطبوعات و شاید مهمتر از آن،اصلاح طلبانی بودند که فضا را در انحصار خود می دیدند و با طرح عقاید تهاجمی خود علیه مقدسات و یا ترور شخصیت نیروهای انقلاب خوراک "زنجیره ای ها" را فراهم می کردند.
ادامه مطلب رو بخونید.....
حضرت ابو جعفر امام محمّد، باقرالعلوم صلوات اللّه علیه حكایت می فرماید:
روزى امام علىّ بن ابى طالب علیه السلام در بین جمعى از اصحاب حضور داشت ، یكى از افراد اظهار نمود :
یا امیرالمۆ منین ! اگر ممكن باشد كرامتى براى ما ظاهر گردان تا بیشتر نسبت به تو ایمان پیداكنیم ؟
امام علىّ علیه السلام فرمود: چنانچه جریانى عجیب را ظاهر نمایم و شما شاهد آن باشید كافر خواهید شد؛ و از ایمان خود برمى گردید و مرا متّهم به سحر و جادو مى كنید.
گفتند: ما عقیده وایمان راسخ داریم كه همه چیز، از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به ارث برده اى و هر كارى را كه بخواهى ، مى توانى انجام دهى .
حضرت فرمود: احادیث و علوم سنگین و مشكلِ ما اهل بیت ولایت را، هر فردى نمى تواند تحمّل كند بلكه افرادى باور مى كنند كه از هر جهت روح ایمان آن ها قوى و مستحكم باشد.
سپس اظهار نمود: چنانچه مایل باشید كه كرامتى را مشاهده كنید، هر وقت نماز عشاء را خواندیم همراه من حركت نمائید.
ای عابر بزرگ که با گامهای تو ...
از انتظار پنجره تجلیل میشود
تا کی سکوت و خلوت این کوچههای سرد
بر چشم های پنجره تحمیل میشود؟
آیا دوباره مثل همان سالهای پیش
امسال هم بدون تو تحویل میشود؟
بی شک شبی به پاس غزلهای چشم تو
بازار وزن و قافیه تعطیل میشود
«آنروز هفت سین اهورایی بهار
موعود! با سلام تو تکمیل میشود»
از عشق تو رهبرا نمردن ظلم است; در گوشه ي خانه جان سپردن ظلم است; من مقـــلد فاطمه ي زهرايـــــــــم; در راه تو يک سيلي نخوردن ظلم است
شب چادر خود
را همه جا پهن كرده بود آسمان را چند لكه ابر پوشانیده بود بچهها همه برای
حمله آماده شده بودند. همدیگر را در آغوش میگرفتند و با یكدنیا خوشحالی،
به چهره یكدیگر خیره نگاه میكردند كدام سعادت شهادت خواهیم داشت؟ همه زیر
لب دعا میخواندند. نگاهم به «دنیكانی» بود او را كمتر در سكوت میدیدم.
همیشه یا دعا میكرد یا بچهها را در راهی كه پیش گرفته بودند، میستود.
مدام صلوات میفرستاد. حالا هم داشت صلوات میفرستاد.
ساعت حدود هشت شب بود كه دستور دادند به خط بشویم. بچهها با روحیهای
باز و خندان به خط شدند. دستور دادند كه برادران اگر بارشان سنگین است، از
مهماتشان كم كنند. «دنیكانی» بیشاتر از همه كولهبارش را از مهمات پر كرده
بود. گروه گروه سوار ماشینها شدیم و بالاخره راه افتادیم. وقتی به نقطه
مورد نظر رسیدیم، دستور استراحت داده شد. دقایقی چند استراحت كردیم و بعد
براه افتادیم و این بار پیاده.
هوا حالتی خاص داشت. عطری مخصوص در فضا موج میزد. عطر هویزه. عطر
بدنهای مطهر شهیدان هویزه، همه جا را پر كرده بود میبایست ده كیلومتر
پیاده روی میكردیم دشمن آنچنان وحشت زده و هراسان بود كه ما هنوز در راه
بودیم و تا حمله ساعتی فاصله داشتیم و او، آتش خمپاره و توپخانهاش بكار
افتاده بود در چند نقطه «سنگر كمین» گذاشته بود مثلاً در یك ماشین سوخته
چراغی روشن گذاشته بودند كه ما را فریب دهند شاید ما با این تصور كه به
دشمن رسیدهایم، با گشودن آتش، مسیر خود را به آنها نشان دهیم ولی بچهها
هوشیارتر از آن بودند كه فریب این نیرنگهای احمقانه و بچگانه را بخورند.
كمكم، وجود اجساد مزدوران عراقی بر اطراف سنگرها خبرمان كرد كه به
دشمن نزدیك میشویم چند قدم جلوتر، یك عراقی، یكی از بچهها را دید و به او
ایست داد جواب این برادر، نارنجكی بود كه به سوی مزدور عراقی پرتاب شد باز
هم جلوتر رفتیم ناگهان رگبار شدید دشمن از یكی از سنگرهای كمین، همه را در
جا میخكوب كرد.
دقایقی ماندیم تا بچهها آتش این سنگر را خاموش كردند و باز راه را
ادامه دادیم صدای یكی از برادران را كه زخمی شده بود و ما را به پیشروی
تشویق میكرد، هنوز در خاطر دارم. خبر دادند كه به میدان مین رسیدهایم
گروه تخریب جلوتر حركت میكرد و مینها را خنثی مینمود نمیدانم چرا چهره
«دنیكانی» از نظرم محو نمیشد او همراه ما بود و اگر چه در تاریكی
نمیتوانستم او را بخوبی پیدا كنم، میدانستم كه هنوز هم دارد صلوات
میفرستد و دعا میخواند در حاشیه میدان مین بودیم كه خمپارههای دشمن، یكی
پس از دیگری باریدن گرفت. بچهها همه روی زمین خوابیده بودند و آنگاه كه
خمپارهها به «هور» میافتاد، قطرات آب را بر چهرههای ما میپاشاند. آتش
خمپاره همچنان ادامه داشت و من چند سانتیمتر از خاك زیر سرم را با «كچه»
پس زدم تا بتوانم سرم را از برخورد احتمالی تركش خمپارهها كه چون باران
میبارید، محافظت كنم. چند دقیقه بعد، خود را به كنار «هور» رسانیدیم. از
نقطهای شعله برپا بود و بعضی بچهها به اطراف میدویدند جلوتر رفتم. تركش
خمپاره به كولهبار پر از مهمات «دنیكانی» خورده بود و آنرا به آتش كشیده
بود خرج «آر، پی، جی هفت» كه در كولهبار «دنیكانی» قرار داشت، هنوز داشت
میسوخت كه تركش دیگری، گلوی او را شكافت. صحنه تكان دهندهای بود هیچكدام
از این اتفاقات نتوانسته بود روحیه او را حتی كمی تحت تأثیر قرار دهد جلوتر
رفتم بچهها كوله بار را از او جدا كرده بودند. كنارش نشستم. با صدائی كه
خودم هم نمیدانستم صدای منست گفتم:
دنیكانی! به هدفت رسیدی؟
خون تمام سینهاش را پوشانیده بود. مثل همیشه نگاهم كرد و آنگاه لبخندی
رضامندانه بر لبهایش نشست و بعد پلكهایش آرام روی هم قرار گرفت و به شهادت
رسید.
طلايه داران عشق/ سيد حسن بهرسي
روزی شیخ جعفر کاشف الغطاء، مبلغی بین فقرای اصفهان تقسیم کرد و پس از
اتمام پول، به نماز جماعت ایستاد. بین دو نماز که مردم مشغول خواندن تعقیب
بودند، سیدی فقیر و بی ادب آمد و آمد تا مقابل امام جماعت رسیده گفت: ای
شیخ، مال جدّم ـ خمس ـ را به من بده.
شیخ فرمود: قدری دیر آمدی، متأسفانه چیزی باقی نمانده است.
سید بی ادب با کمال جسارت آب دهن خود را به ریش شیخ انداخت!
پیشنماز، نه تنها هیچ گونه عکس العمل خشونت آمیزی از خود نشان نداد؛
بلکه، برخاست و در حالی که دامن خود را گرفته بود در میان صفوف نمازگزاران
گردش کرد و گفت: هر کس ریش شیخ را دوست دارد به سید کمک کند.
مردم که ناظر این صحنه بودند اطاعت نموده، دامن شیخ را پر از پول
کردند. سپس همه پول ها را آورد و به آن سید تقدیم کرد و به نماز عصر
ایستاد.
آخــــــــــــــــــریــــــــــن پـــــــــســــــــــتـــــــــــــــــ
یا اباصالح المهدی؛ لحظه ای چشمانشان از دوریت مرطوب نیست...
________________________________________________________________
مهم نوشت::
:این وبلاگ دیگه آپدیت نمیشه.آدرس وبلاگ جدیدم رو در اختیار برخی از دوستان قرار میدم :
به شاهزاده ای خبر دادند
که جوان فقیری در شهر هست که بسیار به تو شباهت دارد دستور داد و جوان را به حضورش آوردند
شاهزاده بر روی تخت نشسته بود، بادی به غب غبه انداخت و در حضور درباریان گفت :
از سر و وضع فقیرانه ات که بگذریم، بسیار به ما شباهت داری، بگو ببینم مادرت قبلا در دربار خدمت نمی کرده است؟
درباریان خنده تمسخر آمیزی کردند و به جوان با تحقیر نگریستند
جوان لبخندی زد و گفت :
اعلا حضرتا، مادر من فلج مادر زاد است،
اما
پدرم مدتی باغبان شاه بوده است !!!
کاش عادت نمی کردیم.
کاش به عادت همیشگی سلام نمی کردیم و برای هم سر تکان نمی دادیم
کاش به عادت هر صبح دست و صورت نمی شستیم
عادت نمی کردیم که برای هم چهره مهربان کنیم
عادت نمی کردیم که مهربان باشیم و یا خشم بورزیم بر هم
عادت کرده ایم که هر روز نماز بخوانیم و عبادت کنیم از روی عادت
کاش عادت نمی کردیم که عادت هایمان برای ما عقیده شوند.
کاش عادت می کردیم که عادت نکنیم
و یا بهتر اینکه
کاش باور می کردیم تا عادت نکنیم.
درد این است که ما باور نکرده ایم
و تنها از روی عادت زندگی می کنیم.
حجاب حفاظت است...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ ن :من می نویسم “كانال”…
سرمایی ها یاد كولر می افتند،
دیپلمات ها یاد سوئز،
رسانه ای ها یاد تلویزیون
اما دل دار ها یاد “حنظله” می افتد، یاد “كمیل”.
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد!
بنده (علامه حسن زاده) حدود سی سال پیش صحبتی با بک ریاضیدان داشتم تا این که کلام کشید به این شکل هندسی (قطاع) من از او، به خاطر غرض الهی که در نظر داشتم ، سوال کردم : عزیز من ! از این شکل چند حکم هندسی می توان استفاده کرد؟
گفت : شاید هفت تا ده تا حکم .
گفتم : مثلا بیست تا چطور.
گفت : شاید. ممکن است.
گفتم : دویست تا چطور؟
به من نگاه می کرد که آیا دویست حکم هندسی می توان از آن استنباط کرد و توقف کرد.
گفتم : دو هزار چطور؟ همین طور به من نگاه می کرد. گفتم : دویست هزار تا چطور؟
خیال می کرد که من سر مطایبه و شوخی دارم و به مجاز حرف می زنم . بعد به او گفتم : آقا این خواجه نصیرالدین طوسی کتابی دارد به نام کشف القناع عن اسرار شکل القطاع و جناب خواجه از این یک شکل، چهار صد و نود و هفت هزار و ششصد و شصت و چهار حکم هندسی استنباط کرده ، یعنی قریب نیم میلیون . بعد به او گفتم : این خواجه نصیر طوسی که راجع به یک شکل هندسی ، یک کتاب نوشته و قریب پانصد هزار حکم از آن استنباط کرده ، شما آن کتاب و خود خواجه را می شناسی ؟
گفت : نخیر.
بعد راجع به شخصیت خواجه مقداری صحبت کردیم و به او گفتم : این خواجه وقتی که در بغداد حالش دگرگون شد و دید دارد از این نشاه به جوار الهی ارتحال می کند، وصیت کرد: مرا از کنار امام هفتم ، باب الحوائج الی الله ، از این معقل و پناهگاه بیرون نبرید و در عتبه به خاک بسپارید و روی قبرم در پیشگاه امام هفتم ؛ مثلا نوشته نشود آیت الله و علامه این امام است ، حجه الله ، قرآن ناطق و امام ملک و ملکوت است ؛ روی قبر من بنویسید:
و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید
گفتنی ست بنابر اعلام بزرگان و شاگردان حضرت علامه حسن زاده آملی،ایشان در 6400 علم مجتهد و متخصص هستند.
منبع: سیره امامان در آثار علامه حسن زاده آملی