سردارگمنام گیلانی

سردارگمنام گیلانی

شهید سیّد جعفر(منصور) منصوری
سردارگمنام گیلانی

سردارگمنام گیلانی

شهید سیّد جعفر(منصور) منصوری

مسئله شهید و ایثارگرى، کهنه شدنى نیست


مسئله شهید و ایثارگرى، کهنه شدنى نیست؛ این، موتور حرکت جامعه است؛ بعضى ها از این نکته غفلت مى کنند. این که مى بینید بعضى با سخن، قلم و حرکات خود، نگاهى به ایثار و شهادت مى اندازند که آن نگاه منفى و ناسپاسانه است، بر اثر غفلت آنهاست؛ نمى فهمند پاسدارى از حرمت شهیدان و ایثارگران چقدر براى یک جامعه و ملت و کشور داراى اهمیت است. شما ببینید خون مطهر حسین بن على علیه السلام در کربلا در غربت بر زمین ریخته شد؛ اما بزرگترین مسؤولیتى که بر عهده ى امام سجاد علیه الصلاة والسلام و زینب کبرى سلام اللَّه علیها قرار گرفت، از همان لحظه ى اول این بود که این پیام را روى دست بگیرند و به سرتاسر دنیاى اسلام آن را، به شکلهاى گوناگون، منتقل کنند. این حرکت براى احیاء دین حقیقى و دین حسین بن على و آن هدفى که امام حسین براى آن شهید شد، یک امر ضرورى و لازم بود. البته اجر الهى براى امام حسین محفوظ بود؛ مى توانستند او را در بوته ى سکوت بگذارند؛ اما چرا امام سجاد علیه السلام تا آخر عمر - سى سال بعد از او، امام سجاد زندگى کردند - در هر مناسبتى نام حسین، خون حسین و شهادت اباعبداللَّه را مطرح کردند؛ آن را به یاد مردم آوردند؟ این تلاش براى چه بود؟ بعضى خیال مى کنند این کار براى انتقام گرفتن از بنى امیه بود؛ در حالى که بنى امیه بعدها از بین رفتند. امام رضا علیه السلام که بعد از آمدن بنى عباس است، چرا به ریّان بن شبیب دستور مى دهد مصیبت نامه ى اباعبداللَّه را در میان خودتان بخوانید؟ آن وقت که بنى امیه نبودند؛ تارومار شده بودند. این کار براى این است که راه حسین بن على و خون او عَلَم و پرچم حرکت عظیم امت اسلام به سوى هدفهاى اسلامى است؛ این پرچم باید سرپا بماند؛ تا امروز هم بر سر پا مانده و تا امروز هم هدایت کرده است.


رهبر معظم انقلاب در دیدار خانواده معظم شهداء مورخه 1383/04/16

آخرین نامه سردار شهید سیّدجعفر(منصور)منصوری به خانواده اش(1365/02/07)

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم؛

سپاس و ستایش خداوند بزرگ را که ما را از پیروان علی علیه السلام قرار داد . سلام و درود بر شما خانواده محترم و بزرگوارم. شاید این دیگر آخرین نامه ای باشد که به دست شما می رسد و دیگر دستی نباشد تا قلم را بر روی کاغذ سفید به رقص  در آورد و برای شما از ایثار جوانان وطن برروی کاغذ با خط ترسیم نماید.

مادرم شاید دیگر نتوانم باغچه های جلوی خانه ات را برایت آبیاری کنم . شاید دیگر نباشم تا تو را در آغوش بگیرم و ببوسمت . مادرم من رفتم مانده راهم و من رفتم تا دین اسلام را زنده کنم و با قطرات خونم درخت اسلام را آبیاری نمایم. شب ها می نشستم می گفتم خدایا دوستانم رفتند مانده ام تنها. گاهی  می گفتنم ، سیّد! تو ادامه دهنده راه دوستانت هستی و پس از مدّتی می خندیدم می گفتم من ! من که این لیاقت را ندارم ، جای عزیزانی همچون علی اکبرحسین علیه السلام را پر کنم . مادرم از کجا برایت بگویم در این فکرم چه چیزی برایت بنویسم تا دل نازک تو را تسکین بخشد . مادرم از شهادتم به خواهرم چیزی نگویید چون خیلی کم طاقت است . مادرم ! می گویم و میگویم! آنچه نباید برایت بگویم می گویم از ناگفتنی های زیاد که برای مادران دردناک است و همچنین خواهران. یک روزی پیشت بودم و راه می رفتم ، صحبت می کردیم و می خندیدم امّا حالا جانم زیر خاک شده است . مادرم !  این را بدان جای همه مان آن جاست ، چه زود و چه دیر به آنجا سفر خواهیم کرد. پس چه بهتر که با شهادت به آنجا سفر کنم ، چه بهتر که با شهد شهادت سفر نمایم.

مادرم ! می دانم جوان از دست دادن مشکل است و در سوگ جوان نشستن سخت . امّا نگاه کن ببین ما نرویم چه کسی دین اسلام را یاری خواهد کرد . آیا آنهایی که در کنج اتاق نشسته اند و نق از گرانی ، کمبود و و و می زنند. آنها در خودشان فرورفته اند هنوز خوابند امّا نمی دانند امّا با چشم باز ، و جزء خود کسی را نمی بینند.

 

 

مادرم ! صبر پیشه کن و همچون زینب سلام الله علیها باش . مادرم ! من امانت بودم و دادن امانت به صاحبش غصه ندارد . خوشحال باش و افتخار کن که پسرت را در راه خداوند متعال هدیه کرده ای. 

 به برادرانم سفارش جبههرفتن و به خواهرانم رعایت حجاب را سفارش می کنم. به سیّدجلال(بردار شهید) بگوییدبیاید ل8 نجف اشرف و جای خالی مرا پر کند و در گردان 14 معصوم (ع) باشد و با دوستانم محمد زمانی ، باقر مظاهر ، مجتبی محمدی فرد ، مرتضی محمدی فرد. 

 والسلام - خدا حافظ شما از همه شما حلالیّت می طلبم.

فرزند کوچک شما سیّدجعفر منصوری – 1365/02/07