سردارگمنام گیلانی

سردارگمنام گیلانی

شهید سیّد جعفر(منصور) منصوری
سردارگمنام گیلانی

سردارگمنام گیلانی

شهید سیّد جعفر(منصور) منصوری

یاداشت آسمانی شهید چمران 30دقیقه قبل از شهادت:

vvvای حیات با تو و داع می کنمvvv

vاى حیات با تو وداع مى‌کنم با همه زیبایى‌هایت، با همه مظاهر جلال و جبروت، با همه کوه‌ها و آسمان‌ها و دریاها و صحراها، با همه وجود وداع مى‌کنم

vبا قلبى سوزان و غم آلود به سوى خداى خود مى‌روم و از همه چیز چشم مى‌پوشم

vاى پاهاى من، مى‌دانم شما چابکید، مى‌دانم که در همه مسابقه‌ها گوى سبقت از رقیبان ربوده‌اید، مى‌دانم فداکارید، مى‌دانم که به فرمان من مشتاقانه به سوى شهادت صاعقه‌وار به حرکت در مى‌آیید، اما من آرزویى بزرگتر دارم، من مى‌خواهم که شما به بلندى طبع بلندم، به حرکت درآیید، به قدرت اراده آهنینم محکم باشید، به سرعت تصمیمات و طرح‌هایم سریع باشید

vاین پیکر کوچک ولى سنگین از آرزوها و نقشه‌ها و امیدها و مسئولیت‌ها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید. اى پاهاى من در این لحظات آخر عمر آبروى مرا حفظ کنید.

شما سال‌هاى دراز به من خدمت کرده‌اید، از شما مى‌خواهم که در این آخرین لحظه نیز وظیفه خود را به بهترین وجه ادا کنید.

vاى پاهاى من سریع و توانا باشید، اى دست‌هاى من قوى و دقیق باشید، اى چشمان من تیزبین و هوشیار باشید، اى قلب من، این لحظات آخرین را تحمل کن، اى نفس، مرا ضعیف و ذلیل مگذار، چند لحظه بیشتر با قدرت و اراده صبور و توانا باش. به شما قول مى‌دهم که چند لحظه دیگر همه شما در استراحتى عمیق و ابدى آرامش خود را براى همیشه بیابید و تلافى این عمر خسته کننده و این لحظات سخت و سنگین را دریافت کنید. چند لحظه دیگر به آرامش خواهید رسید، آرامشى ابدى.

vاما من آرزویى بزرگتر دارم، من مى‌خواهم که شما به بلندى طبع بلندم، به حرکت درآیید، به قدرت اراده آهنینم محکم باشید، به سرعت تصمیمات و طرح‌هایم سریع باشید. این پیکر کوچک ولى سنگین از آرزوها و نقشه‌ها و امیدها و مسئولیت‌ها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید. اى پاهاى من در این لحظات آخر عمر آبروى مرا حفظ کنید.

vدیگر شما را زحمت نخواهم داد. دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم کرد. دیگر فشار عالم و شکنجه روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد. دیگر به شما بى خوابى نخواهم داد و شما دیگر از خستگى فریاد نخواهید کرد. از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگى و گرما و سرما شکوه نخواهید کرد. و براى همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید بود.

vاما این لحظات حساس، لحظات وداع با زندگى و عالم، لحظات لقاى پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.

vخدایا! وجودم اشک شده، همه وجودم از اشک مى‌جوشد، مى‌لرزد، مى‌سوزد و خاکستر مى‌شود. اشک شده‌ام و دیگر هیچ، به من اجازه بده تا در جوارت قربانى شوم و بر خاک ریخته شوم و از وجود اشکم غنچه‌اى بشکفد که نسیم عشق و عرفان و فداکارى از آن سرچشمه بگیرد.

vخدایا تو را شکر مى‌کنم که باب شهادت را به روى بندگان خالصت گشوده‌اى تا هنگامى که همه راه‌ها بسته است و هیچ راهى جز ذلت و خفت و نکبت باقى نمانده است مسح توان دست به این باب شهادت زد و پیروزمند و پر افتخار به وصل خدایى رسید.

والسلام - چمران 1360/03/31