سردارگمنام گیلانی

سردارگمنام گیلانی

شهید سیّد جعفر(منصور) منصوری
سردارگمنام گیلانی

سردارگمنام گیلانی

شهید سیّد جعفر(منصور) منصوری

زندگی نامه و وصیت نامه شهید سیدحسین علم الهدی

زندگی نامه شهید علم الهدی

شهید سید حسین علم الهدی فرزند آیة الله حاج سید مرتضی علم الهدی(ره) به سال 1337 شمسی پا به عرصه گیتی نهاد. فرزندی پاک از شجره مبارکه رسالت بود که در مهد علم و تقوا پرورش می‌یافت. حسین این نور پرتو گرفته تا آفاق در کانون علم و عملی در رشد بود که تشنگان فقه و فقاهت و مردم تشنه هدایت گرداگردحریمش به اعتکاف بودند. شهید سید حسین پنج سال پیش از قیام 15 خرداد 42 متولد شد تا بعدها در مکتب قرآن ، کلام وحی آموزد و نیز بعدها در حین سپری کردن دبستان تلاوت کننده آیات الهی باشد و در سطح استان نغمه سرای و بلبل مترنم کننده لحن قران شود. صدای دلنشین او بود که صفحات زمان و قرون را به یکباره کنار میزد واین برگ ورق خورده را به برگ ایام هجرت پیوند می‌داد. صمیمیت او بود که علاوه بر شور و جذبه اش نقطه ای را بوجود آورده بودکه مغناطیس باشد برای رشد دیگران در تجمع های مسجد و مدرسه. در مساجد با تشکیل کتابخانه و جلسات سخترانی و در مدارس با تشکیل انجمنهای اسلامی و جلسات ارشاد و هدایت. گرچه هیچ قلم و زبانی قادر بر تر سیم آن همه شور و عشق نیست ، لکن بر حسب وظیفه هاله ای از آنروح پاکباخته را در معرض تاریخ قرار می دهیم، باشد تا ره توشه ای برای فرزندان انقلاب گردد.


سالشمار زندگی شهیدسید محمد حسین علم الهدی

سال 1337 ه‍ . ش ولادت در اهواز

سال 1343 ورود به مکتب جهت تعلیم قرآن

سال 1348 تدریس قرآن در مسجد به عنوان یک مربی

سال 1350حضور و فعالیت در انجمن اسلامی دبیرستان

سال 1351 اولین مبارزه علنی سید حسین با رژیم پهلوی با آتش زدن سیرک مصری

سال 1353 برگزاری راهپیمایی در روز عاشورا بر ضد رژیم پهلوی

سال 1356 اولین دستگیری، ورود به زندان، شکنجه توسط ساواک

سال 1356 قبولی در رشته تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد

سال 1356 آشنایی با جلسات آیت‌ا... خامنه‌ای و شهید هاشمی‌نژاد در مشهد

سال 1356 راه اندازی راهپیمایی در طبس به هنگام ورود شاه به این شهر(زلزله طبس)

سال 1356 تشکیل گروه موحدین در اهواز

سال 1357 انفجار کنسولگری عراق در اهواز

سال 1357 بمب گذاری در شهربانی کرمان و ایجاد رعب در بین مزدوران حکومت پهلوی

سال 1357 دستگیری مجدد، شکنجه، محکوم به اعدام به جرم اقدام به ترور فرمانده نظامی

سال 1357 (بهمن) حضور در تهران و استقبال از امام (ره)، پیروزی انقلاب اسلامی

سال 1358 عفو مامور شکنجه ساواک

سال 1358 معاون آموزش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خوزستان

سال 1358 عضو شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خوزستان

سال 1358 برپایی نمایشگاه پیش بینی جنگ در اهواز

سال 1358 تدوین و ارائه طرح پیشنهادی ولایت فقیه در پیش‌نویس قانون اساسی

سال 1359 افشای ماهیت ضد انقلابی مدنی (استاندار خوزستان وکاندیدای ریاست جمهوری)

سال 1359 (رمضان) برگزاری کلاسهای قرآن، نهج البلاغه و تاریخ اسلام در سپاه پاسداران،جهاد سازندگی، تربیت معلم استان خوزستان

سال 1359 سخنرانی با موضوع جهاد در قرآن و سیری در نهج‌البلاغه در رادیو (پخش زنده)

سال 1359 سفر تاریخی سید حسین به همراه عشایر هویزه به جماران( زیارت امام(ره))

سال 1359 (31 شهریور) آغاز تهاجم رسمی عراق به ایران

سال 1359 فرماندهی سپاه هویزه

سال 1359 (16 دی ماه) حماسه هویزه، شهادت سید حسین و یارانش در دشت هویزه


نحوه شهادت شهید علم الهدی

صدای تانک های آن طرف جاده به گوش می رسید. تیراندازی لحظه ای متوقف نمی شد. راه افتادیم، با اینکه می دانستیم امید برگشت نیست، ولی رساندن «آر. پی. جی» به «علم الهدی» ما را مصمم به پیش می برد. به جاده که رسیدیم، توانستیم تانک هایی را ببینیم. به جز چند تایی که در حال سوختن بودند، بقیه غرش کنان به پیش می تاختندچشمم به حسین (علم الهدی) که افتاد، خستگی از تنم در آمد. آر. پی. جی بر دوشش بود و پشت خاکریز دراز کشیده بود. در امتداد خاکریز غیر از حسین حدود ده نفر دیگر هنوز زنده بودند واز همه گروه همین ده نفر مانده بودند. حتی یک جسد بر زمین نمانده بود. پیدا بود که بچه ها با گلوله مستقیم تانک ها از پای در آمده بودند. تانک های سالم از کنار تانک های سوخته عبور می کردند و به طرف خاکریز علم الهدی پیش می آمدند. حسین و افرادش هیچ عکس العملی نشان نمی دادند. «روز علی» که حسابی نگران شده بود، آر. پی. جی را از من گرفت و به تانک ها نشانه رفت. دست روز علی را نگه داشتم و گفتم: کمی دیگر صبر کن، شاید بچه ها برنامه ای داشته باشند و او پذیرفت.

تانک ها به حدود پنجاه متری خاکریز رسیده بودند که یکباره حسین از جا بلند شده و نزدیک ترین تانک را نشانه گرفت. گلوله درست به وسط تانک خورد و آن را به آتش کشید. غیر از حسین دو نفر دیگر که آر. پی. جی داشتند، دو تانک دیگر را نشانه رفتند و هر دو را به آتش کشیدند. بقیه تانک ها سر جایشان ایستادند و ناگهان خاکریز را به گلوله بستند. خاکریز یکپارچه دود شد و بعید بود کسی سالم مانده باشد.

روز علی بلند شد و نزدیک ترین تانک را نشانه رفت و با اینکه فاصله کم بود، تانک را از کار انداخت. قامت حسین دوباره از میان دود و گرد غبار پشت خاکریز پیدا شد و یک تانک دیگر با گلوله حسین به آتش کشیده شد. پیدا بود که از همه افراد گروه فقط روز علی و حسین زنده مانده اند. حسین از جا کنده شد و خود را به خاکریز دیگر رساند. تانک ها هنوز ما را ندیده بودند. پیشروی تانک ها دوباره شروع شد. حسین پشت خاکریز خوابیده بود. تانک به چند متری خاکریز که رسید، حسین گلوله اش را شلیک کرد. دود غلیظی از تانک بلند شد. تانک دیگری با سماجت شروع به پیشروی کرد. روز علی که آر. پی. جی را آماده کرده بود، از خاکریز بالا رفت و آن را هدف قرار داد. تانک به آتش کشیده شد و چهار تانک دیگر به ده متری حسین رسیده بودندحسین از جا بلند شد و آخرین گلوله را رهاکرد. سه تانک باقیمانده در یک زمان به طرف حسین شلیک کردند. گلوله ها خاکریزش را به هوا بردند. گردو خاک کمی فرو نشست، توانستیم اول آر. پی. جی و سپس حسین را ببینیم. جسد حسین پشت خاکریز افتاده بود و چفیه صورتش را پوشانده بود. یکی از تانک ها به چند متری حسین رسیده بود و می رفت که از روی پیکر حسین عبور کند.


بخشی از وصیت نامه شهید

من در سنگر هستم. دراین خانه محقّر. در این خانه فریاد و سکوت، فریاد عشق و سکوت، در این سرد و گرم، سردی زمستان و گرمای خون، در این خانه ساکن و پرجوش و خروش. سکون در کنار رودخانه و هیجان قلب و شور شهادت، خانه نمناک و شیرین، کوچکی قبر و عظمت آسمان.

امشب پاس دارم. ساعت 1:39 چه شب باشکوهی! چه شب با شکوهی است! من به یاد انس علی ابن ابیطالب با تاریکی شب و تنهایی او می افتم. او با این آسمان پرستاره سخن می گفت. سر در چاه نخلستان می کرد و می گریست. در همین تاریکی شب علی برمی خاست و به نخلستان می رفت. فاطمه وضو میگرفت، پیامبر به سجده می رفت و حسن و حسین به عبادت میپرداختند.

این خانه کوچک است،این سنگر، این گودی در دل زمین، این گونی های بر هم تکیه داده شده پر از حرف است، فریاد است، غوغاست. .. صدای پر محبت اصغر و حرف زدن آرام رضا و خوش زبانی منصور؛ بغض گلویم را گرفته، قطرات اشکم هدیه تان باد. تنهایی عمیق ترین لحظات زندگی یک انسان است.

خدایا این خانهکوچک را برای من مبارک گردان؛ در این چند روز با خاک انس گرفتهام، بوی خاک گرفته ام. حال می فهمم که علی ابن ابیطالب چگونه میفرماید: سجده های نماز، حرکت اوّل خم شدن روی مهر، این معنا را میدهد که خاک بودهایم، حرکت دوّم این معنا را دارد که از خاک برخاسته ایم، متولّد شدیم. حرکت سوّم رفتن دوباره به خاک به این معناست که دوباره به خاک برمیگردیم مرگ. و حرکت چهارم به این معناست که دوباره زنده می شویم. حیات قیامت

امّا در این سنگر همیشه در کنار این خاکیم و خاک پناهگاهمان است. درون سنگر با خود سخن می گویم. راستی چه خوب است از این فرصت استفاده کنم و با قرآن آشنا شوم. ایات خدا را بخوانم و بعد حفظ کنم و سپس زمزمه کنم و بعد شعار زندگی کنم. باشد تا این دل پر هیجان و طپش را آرامش دهد. و بعد با این برای خود توشه سازم و توشه را راهی سفرم گردانم و در انتظار شهادت بمانم و بمانم.

ایات جهاد را، شهادت، تقوی، ایمان، ایثار، اخلاص، عمل صالح. ..همه را پیدا کنم و سنگر کلاس درسم باشد و میعادگاه ملاقتم با خدا شود. سنگرم محرابم گردد. سنگرم خانه امیدم شود و قبله دوّمم گردد. از فردا حتما بیشتر قرآن خواهم خواند.

در این خانه کوچک که انتخاب کردم، روزها لحظات به گونه ای می گذرد و شب ها به گونه ای دیگر، روزها در تنهایی با خود سخن می گویم و با دوستانم، در جمع در لحظاتی که اسلحه را بر دوش دارم به فکر ذوالفقار می افتم؛ به فکر دست ابوذر می افتم و دست پر توان او. ... خدایا این اسلحه را در دست من به سرنوشت آن شمشیرها نزدیک بگردان. گاهی این تصوّر غلط به ذهنم میاید که در یک تکرار به سر میبرم. یکنواختی و عادت را احساس میکنم.

امّا زندگی در این خانه کوچک که یک قلب پرتپش است؛ یک دل خاکی است در زمین خدا، در متن پاکی نمیتواند تکرار پذیر باشد؛ زیراکه لحظاتی با خدا سخن می گویم و ساعاتی را با شهدا و زمانی به خود می اندیشم و زمانی به خمینی روح خدا و به فضای پر غوغای راهپیمایی ها و زمانی لحظهای هم.. . آری. .. تنهایی موهبتی است الهی و در تنهایی می توان به خدا رسید.

روزها به فکر سربازان صدر اسلام و حماسه های آنها می افتم: جنگ بدر، غزوه احد، غزوه خندق، خیبر،تبوک و....آنها چگونه جهاد کردند و ما چگونه می توانیم به آنها نزدیک شویم. در این اندیشه ام که قرآن درباره یاران پیامبر سخن می گوید:

مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلیَ الْکُفّارِ..

شهید علم الهدی به قلم مجاهد حسینی


منابع

1. پایگاه اطلاع رسانی حوزه

2.سایت تبیان


زندگینامه،دست نوشته ها و یادداشت های سردارشهیدسیّدجعفرمنصوری

زندگینامه،دست نوشته ها و یادداشت های سردارشهیدسیّدجعفرمنصوری

برای مشاهده یادداشت و دست نوشته های شهید روی موضوع موردنظر کلیک کنید


وصیت نامه شهید منصوریزندگی نامه شهید منصوری
آخرین نامه شهید منصوریمناجات شهید منصوری(1)
خطاب شهید منصوری به ملّت ایرانزمزمه عشق1(مناجات شهیدمنصوری)
زمزمه عشق2(مناجات شهید منصوری)زمزمه عشق3(مناجات شهید منصوری)
مقام شهادت از دیدگاه شهیدمنصوریزمزمه عشق4(مناجات شهیدمنصوری)
نصیحت شهید دهقان کارعظمت و بزرگی شهداء
زمزمه عشق5(مناجان شهیدمنصوری) زمزمه عشق6(مناجات شهیدمنصوری)
زمزمه عشق7(مناجات شهید منصوری) زمزمه عشق8(مناجات شهید منصوری)
زمزمه عشق9(مناجات شهیدمنصوری)زمزمه عشق10(مناجات شهیدمنصوری)
خاطره ای ازشهیدبه قلم برادرش سیّدجلال پوستر سالگرد سردار شهید منصوری


قسمتی از دل نوشته های سردار شهید سیّدجعفرمنصوری

خدایا! چشمه زمزم کجاست ؟ آب کوثر در کدامین نقطه می جوشد که صدایش را می شنوم ولی برایم هویدا نیست. خدایا بوی مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از هر گوشه ای به مشام می رسد ، صدای حسین علیه السلام را می شنوم که یاری می طلبد. صدای فاطمه زهراء سلام الله علیها را می شنوم . امّا هر چه با شمشیر تیز نگاهم فضا را می شکافم هیچ نمی بینم ، هیچ . احساس می کنم مرگ در دستانم اسیر و ملائک به جای ستاره ها بر سینه آسمانها نشسته اند گویی منتظر ما هستند. حس می کنم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در سنگرهایمان قدم می زند و کربلا کنار سنگر ماست و ملائک از آسمان آب کوثر بر وجودمان می ریزند. . .